بسم الله الرحمن الرحیم

عظمت اسلام و انقضای مسیحیت با مباهله مشخص شد!

۲۴ ذیحجه, روز “مباهله” است.

انجام مباهله ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال دهم هجری با مسیحیان نجران و شکست و تسلیم آنها در برابر حقانیت اسلام نشانه ی عظمت اسلام و خاتمیت این دین ونیز انقضای دین مسیحیت است.

درباره ی معنای “مباهله”این توضیح را دقت بفرمایید:

“مباهله”آن است که دو نفر یا دو گروه, پس از مناظره واستدلال دربرابر یکدیگر, به نتیجه ای مقبول طرفین باشد نرسند وهریک ادعا داشته باشند که طرفِ مقابلشان حق را” عمداً” پنهان می کند, در اینجاست که برای اثباتِ ادعای خود موضوع را بخدا واگذار می کنند وهریک از طرفین ازخداوند می خواهد که اگر دیگری در ادعای خود عمداً دروغ می گوید وحق را پنهان می کند فوراً عذاب بر او نازل کندتاحق روشن شود,این اعتقاد ادیان الهی است که درچنین مواقعی خداوند فوراً پاسخ می دهدتاحجت را برمردم تمام نماید, در روزگار پیامبرانِ گذشته این مسئله بارها اتفاق افتاد ومخالفانشان با معجزه ی الهی دچار عذاب شدند (داستانِ پیامبران گذشته ودچارعذاب شدنِ منکرینِ از امتشان در قرآن است) ولی درتاریخ ۲۳ ساله ی بعثتِ پیامبر , صلی الله علیه وآله, مباهله فقط یک بار وآنهم با مسیحیانِ نجران اتفاق افتاد.
نجران (اسم شخصی است ) بنیانگذارِآبادانیِ سرزمینی ,باقدمت ۴۰۰۰ ساله, درشمالِ یمن و۸۰۰ کیلومتری جنوبِ مکه, بود, این منطقه درزمان ظهورِ اسلام دارای ۷۳ پارچه آبادی بود وبعنوانِ بازار تجاری بزرگی برای یمن , حجاز, شام, ایران و روم تلقی می شد, باظهور حضرت عیسی نجرانیان به ایشان ایمان آوردند وکم کم , بخاطر موقعیتش, نجران یکی از پایگاه های مهمِ مسیحیت درجهان درآمد, بعداز گسترش اسلام آن منطقه ی وسیع هم رسماً مرکزِ یک حکومتِ دینی بود,ریاستِ کلّ آن با اسقفِ اعظم, حصین بن علقمه بود ودو اسقفِ دیگر بنام های سید وعاقب همه ی امور نجران را اداره می کردند, عظمتِ روز بروزِ اسلام خوابِ راحت را از آنان گرفته بود ودر اظطراب, هرلحظه منتظرِ رسیدنِ پیامی ازسوی پیامبر بودند تا این که دراواخر سال نهم هجری, دستور خداوند برای دعوتِ مردمِ نجران به اسلام برپیامبر نازل شد, پیامبر نامه ای را بامحتوای دعوت به اسلام برای آنان فرستادند, پس از رسیدنِ نامه, اسقفِ اعظم, برای تصمیم گیری, اول با سه نفر از مشاورانِ درجه ی یک وسپس باعموم مسیحیان در کلیسای اعظم مشورت کرد, آنها خود, بخوبی , باتوجه به بشارتهایی که در کتبِ خود درباره ی آمدن پیامبری بعد ازعیسی دیده بودند, پیامبر را می شناختندولی یقین داشتند اگرحق را بپذیرند به حیاتِ دینی واقتصادیِ خود بدستِ خود پایان می دهند, لذا بیشتر نظرشان به جنگ با اسلام بود تا اینکه یکی از علمای مسیحیت بنام حارثه پیشنهاد اسلام آوردن در صورتی که پیامبر, همان فردی که در کتبشان به او بشارت داده شده را داد, بحثهای زیادی شد وقرار شدمجموعه ی کتب آسمانی که بنامِ جامعه وزاجره نام داشت را بیاورند ودقیقا مطالعه کنند, پس از مطالعه همه یقین کردند در ۵ قسمت از این کتب , تصریح دارد که نام پیامبر(محمد واحمد”صلی الله علیه وآله” )است, نسلِ او از دخترش فاطمه ودامادش علی است, خداوند دو فرزند بنام های حسن وحسین به او می دهد که نسل امامان از حسین اند وحضرتِ مهدی دوازدهمین امام است که خدا بدست او زمین را پراز عدل وداد می کند.
بااین تطبیق پیشنهاد جنگ از ذهنشان دور شدو قرار شد اسقفِ اعظم, حصین بن علقمه وسید وعاقب بهمراهِ ۸۸ نفر برای دیدن پیامبر وتحقیقِ بیشتر بمدینه بروند وحرکت کردند.
گروه ۸۸ نفریِ نجرانیان وقتی واردِ مدینه شدند خواستند با لباسهای فاخر وعلامتهای صلیب بر پیامبر وارد شوند, حضرت آنها را نپذیرفتند تا ظاهرشان را عوض کرده ولباسِ ساده پوشیدند, پس ازمشرف شدن بخدمتِ حضرتش وقبل از هرگونه مباحثه, پیامبر پیشنهاد دادند که ۳ روز در شهر درباره ی ایشان از مردم تحقیق کنند وروز چهارم برگردند, قبول کردند, روز چهارم پیامبر دربار ی بشارتِ به آمدنشان که در کتب”جامعه وزاجره” است صحبت کردند, همه را قبول کردند, فقط اینکه حضرتِ عیسی فرزندِ خدا نیست راقبول نکردند وگفتند دراین باره حاضریم با شما مباهله کنیم, پیامبر بدون معطلی قبول کردند, آنها از سرعتِ قبول کردنِ پیامبر ترسیدند واین کار را به فردا موکول کردندتا با یکدیگر مشورت نمایند, پیامبر دستور دادند درکناربقیع, محلی را آماده کردند, صبح , ابتدا گروه نجرانیان به محل رسیدند, باخود می گفتند باید ببینیم پیامبر باچه کسی برای مباهله خواهد آمد؟ اگربا ساکنانِ حدود ۷۰ هزارنفریِ مدینه بیاید قصدِ نشان دادنِ خدم وحشم دارد و اگربا اهل و عیالش بیاید , نه.
یکباره صحنه ای دیدند که مبهوت شدند, پیامبر را دیدند که درپیش , با وقار می آمدند, امیرالمؤمنین, یک قدم عقب تر, طرف راست, بانویِ دوعالم, حضرت زهرا, پشتِ سرِ امیرالمؤمنین و دو آقا زاده ای که مانند دو قرص ماه می درخشیدند پشتِ سر مادرشان می آیند, ازحرکتِ باهیبتِ این گروهِ ۵ نفره, رعب و وحشتی در دلشان افتاد, پیامبر واردِ آن محل شدند, نشستند, بقیه اطرافشان حلقه زدند,پیامبر عبای(کسا) یمانی را برسرِ خود وبقیه کشیده همگی دستهارا با تضرّع بسوی آسمان دراز کردند, نجرانیان آنچنان مدهوشِ این صحنه شده بودند که نمی فهمیدند مدتی است دارند می لرزند! فقط از حالتِ وحشتی که درخود می دیدند احساس کردند آثارِ عذابِ خداوند آشکار شده است, بزرگانشان به یکدیگر نگریستند, دیگر شکی برایشان باقی نماند که اگر پیامبر “لب” به نفرین باز کنند آثاری از مسیحیت نخواهد ماند وعذاب حتمی است, بزرگشان با حالتی لرزان, افتان وخیزان خود را به پیامبر رسانید واعلامِ انصرافش را از مباهله اعلام کرد و آمادگی اش را برای پذیرشِ هرآنچه پیامبر بفرمایند بخدمتشان عرض کرد, هلهله ای در مردمِ مدینه, که ازساعتی قبل , گردِ جایگاه تجمع کرده بودند, افتاد , از خوشحالیِ پیروزی اسلام وشکستِ مسیحیت همدیگر رابغل کرده می بوسیدند , پیامبر فرمودند فردا نماینده ام را می فرستم تاشرایطم را بگوید.
روز بعد امیرالمومنین صلوات الله علیه بدستور پیامبر صلی الله علیه و آله قراردادی را تنظیم فرمودند که بر اساس آن قرار شد مسیحیان نجران در مقابل امنیتی که به برکت اسلام از آن برخوردارند سالانه ۲ هزار حلّه (هرحله معادل تقریبا ۴۰ درهم بود – یک قواره پارچه برای یک دست لباس) بعنوان جزیه بپردازند و نیز پرداخت ۳۰ زره و نیزه و ۳۰ اسب و ۳۰ شتر شرط شد.

الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله.