برای رسیدن به معرفت لازمست ابتدا معنای علم،یقین،ایمان،معرفت و نیز تفاوتشان با یکدیگر بیان شود و بعد راه کسب معرفت و انواعش تا رسیدن به قله ی آن یعنی معرفت نورانی توضیح داده شود ، هدفمان اینست که با راهکاری که ارائه می دهیم در مسیر معرفت به امام زمان ارواحنا فداه تلاشی کنیم که موجب آشنائی بیشترمان نسبت به ایشان شود، سعی کرده ایم توضیحاتمان منطبق با ثقلین ( قرآن و روایات معصومین صلوات الله علیهم) باشد ، ان شاءالله.
.
پس این مبحث در ۲ بخش ارائه می شود : 
۱ – توضیحی در معنای علم و یقین و ایمان و معرفت و بیان تفاوتشان.
۲ – راه کسب معرفت و انواعش تا رسیدن به معرفت نورانی.
————————–
بخش ” ۱ ” – توضیحی در معنای علم و یقین و ایمان و معرفت و بیان تفاوتشان :
—  معنای علم (علم بمعنای کلّی) :  آگاه شدن ، دریافتن ، مطلع شدن نسبت به هرچیزی یعنی علم پیدا کردن نسبت به آن است .(علم عربیست و آگاهی فارسی)
این معنا کلی است و شامل دانستن هرچیزی حتی امور لغو و بیهوده نیز می شود ولی معصومین صلوات الله علیهم فقط آگاهی هائی (علومی) را تایید کرده اند که مفید برای دنیا یا آخرتمان باشند ، مفید برای دنیا مثل هرنوع علم تجربی (نجاری و بنائی یا علوم مهندسی و پزشکی) ، مفید برای آخرت ( علم اعتقادات ، احکام ، اخلاق) پس اگر علوم دنیوی منافاتی با علوم حقیقی — اعتقادات ، اخلاق ، احکام– نداشته باشند مورد تائید و قبولند.
 — معنای یقین : بسیاری از آگاهی ها را (علوم) بعنوان علم قبول داریم اگر چه همه ی آنها را بصورت استدلالی بلد نباشیم ( ولی بطورکلی همه شان را قبول کرده ایم علمند) مثلا میدانیم اعتقادات علم است ولی ممکن است خیلی از مباحث آنرا بصورتی که گفتیم بلد نباشیم ، در این صورت به اینکه اعتقادات علم است فقط “عالمیم” اما اگر چنان یاد بگیریم که “بتواند” منشا عملمان هم بشود به “یقین” رسیده ایم .
مثالی دیگر : همه می دانیم ریاضی علم است ولی ممکن است قضایایش را نتوانیم حل کنیم (فقط بدانیم ریاضی علم است) ولی اگر کسی آنچنان ریاضی بخواند که “بتواند” قضیه ای را حل کند ( البته ممکن است حل بکند یا نکند) اصطلاحا می گویند به آن “یقین” دارد .
مثالی دیگر : همه علم داریم مرده نمی تواند حرکتی بکند ولی چون تجربه ی مداومی را که غسّال دارد نداریم حاضر نیستیم کنارش بخوابیم (علممان “نمی تواند” منشا عمل شود یعنی خوابیدن کنار مرده عملی نمی شود) پس در اینباره به یقین نرسیده ایم ولی غسّال براحتی در غسالخانه “میتواند” بخوابد چون علمش نسبت به ناتوانی مرده منشا عمل هم شده است .
انواع یقین یا مراتب یقین ؟ :
 بنظر ما نامگذاری علم الیقین ، عین الیقین ، حق الیقین بنام “انواع” یقین درست نیست ، یقین انواعی ندارد بلکه “مراتبی” دارد ، یعنی این اسامی نام مراتب یقین است نه نام انواع یقین ، نام قدرت و توان ، یا به تعبیر دیگر سرعتیست که انسان در “عمل” می تواند بکار گیرد ، علت سرعت در عمل نیز بخاطر دامنه ی علمی است که انسان با تحصیل (از هر راهی) یا تجربه بدست آورده است ، پس هر مقدار علم انسان نسبت به هرچیزی بیشتر و وسیعتر باشد یقینش بیشتر است ، ابتدا علم الیقین ، بعد عین الیقین و سپس حق الیقین است .
نفس هم مراتبی دارد :
 مانند نفس که در مرتبه ای به آن نفس امّاره گفته می شود و در مرتبه ای لوّامه و بعد مطمئنه نامگذاری می شود و درست نیست بگوئیم سه نوع نفس داریم بلکه باید گفت نفس یکیست که در مراتب مختلف نامهای مختلف می گیرد.
— معنای ایمان :
انسان وقتی به آنچه برای دنیا و آخرتش ( زندگی حقیقی و دائمی اش) مفید است و علم پیدا کرده (یا بعد از علم به یقین هم رسیده) “دل” بدهد ، آن را “بپسندد” ، بصورتی که حاضر باشد برایش بنوعی هزینه کند اصطلاحا می گویند به آن “ایمان” آورده است ، البته باید دانست هر نوع دل دادن و پسندیدن را نمی شود ایمان نامید ، جوانی که دختری را برای ازدواج می پسندد و به او دل می دهد نمی گویند به او “ایمان” آورده بلکه می گویند “عاشق” او شده ، فردی که رشته ی خاصی از دانشگاه را می پسندد و بخاطر دلبستگی همه ی شرایطش را می پذیرد نمی گویند به آن رشته “ایمان” آورده یا “عاشقش” شده بلکه می گویند آن را “انتخاب قطعی” کرده است ، یعنی دل دادنها و پسندیدن ها در هر موردی اسم خاص خودش را دارد ، با این توضیح می گوئیم معنای ایمان : دل دادن ، پسندیدن ، دفاع کردن از حقایق و یافته هائی است که برای همیشه ی انسان مفید است ، در قرآن و روایات واژه ی ایمان در همین مورد که گفتیم بکار رفته است .
 ایمان در افراد مختلف درجاتی دارد و در برخی از روایات ایمان را تا ۱۰ درجه هم گفته اند. (که در جای خود درباره ی درجات ایمان توضیح خواهیم داد).
— معنای معرفت : انسان بعد از اینکه به حقایق ( آنچه برای زندگی حقیقی و دائمی اش مفید است) ” علم” پیدا کرد و ” یقین” هم نمود (به نسبت آگاهی اش توان انجام آنها را کسب کرد) اگر آنها را بپسندد ، دل بدهد وحاضر باشد برای حفظ آنها و دستاوردهایش هزینه ای کند اصطلاحا به آنها ایمان آورده است ، بعد از آن (اگر زیر ساختهای ۱ و ۲ را که در ادامه می گوئیم در خود ایجاد کند) بخاطر کشش قلبی ، به آنها “عمل” هم خواهد کرد و همین عمل علامت رسیدنش به “معرفت” است .
عمل صالح چه عملی است؟
با تعریف بالا اگر انسان اعمالش — بخاطر دل دادگی و علاقه ( ایمان) — با حقایقی که به آنها علم و یقین پیدا کرده ، منطبق باشد ( با آنها منافات نداشته باشد) علامت داشتن معرفتش است و به آن عمل “عمل صالح” گفته می شود .
 افرادی هستند که می دانند (علم دارند) یا یقین هم دارند ( علمشان در حدی است که می توانند عمل بدی را ترک یا عمل خوبی را انجام دهند) مثلا علم و یقین به گناه بودن دروغ یا داشتن اجر فوق العاده برای خواندن نمازشب دارند ولی چون نسبت به آنها دل داده نیستند (ایمان ندارند) حاضر نیستند زیرساختهای معرفت که در ادامه توضیح می دهیم ( و مانع عمل صالحند) را در خود ایجاد کنند و طبعا نمی توانند (یا نمی خواهند) مطابق علم و یقینشان عمل کنند و بهمین خاطر براحتی مثلا دروغ می گویند یا هر گناهی می کنند و اگر علاقه ای هم به مثلا نمازشب دارند قادر بخواندنش نیستند ( اگر بخوانند بخاطر مشوّقها و عوامل جانبی است نه ایمانی که گفتیم).
 این دروغگوئی یا نمازی که منطبق با معیارهای گفته شده نباشد عمل صالح نیست و آن فرد صاحب معرفت محسوب نمی شود.
زیرساختهای معرفت –  ۱ – اعتقادات صحیح
مطابق آنچه گفته شد برای کسب معرفت در اولین قدم باید نسبت به ضروریات دینمان “علم و یقین” پیدا کنیم .
یکی از این مهمترین ها : اعتقادات پاک و در صراط مستقیم است که معصومین صلوات الله علیهم در احادیث فراوانی برایمان بیان کرده اند ، هجوم مرموزانه ی عقائد صوفیه و وحدت وجودی ها ، لابلای عقائد صحیح و بنام عرفان بیشترین انحراف را در عقائد شیعیان ایجاد کرده است (که اگر شیعیان نسبت به آنچه معصومین در اینباره فرموده اند “علم” و ” یقین” می داشتند این منحرفین نمی توانستند در عقائدشان نفوذ کنند) هیچکدام از شیعیان حاضر نیستند عقائد بودائی ها و بهائی ها و یهود و مسیحیت را قبول کنند چون واضح و مشخص است که با آنچه در ثقلین است منافات دارد ولی عقائد انحرافی صوفیه و وحدت وجودی که رنگ و لعاب معنویت خورده ولی در درونش چیزی از کفر کمتر نیست سرتاسر بسیاری از مراکز علمی  ، دینی و حتی حوزوی شیعیان را گرفته است و جای تعجب و سوال است که چرا نه تنها احساس خطر نمی کنیم بلکه برخی از خودباختگان در دفاع از این رشته که یک سرش بدست شیطان است دائما مثنوی های هفتاد من کاغد می ریسند ؟
پس کسب اعتقادات پاک و نورانی معصومین یکی از ضروریات دینیست و بعنوان زیرساخت معرفت محسوب می شود .
قسمت دیگر ، تنظیم آگاهی مان است نسبت به نعمتهای بی انتهائی که از آن برخورداریم ، تا انسان خود را وام دار خداوند نداند (خدا را ولی نعمت خود نشناسد) چگونه ممکن است بتواند نسبت به او معرفت و شناخت پیدا کند؟
 همه ی ما نسبت به نعمتهائی که از آن بهره می بریم اولا باید آگاه شویم (نعمتها را نعمت بدانیم) و ثانیا آن را از ناحیه ی خداوند بدانیم (نه از ناحیه ی عواملی که خداوند آنها را ایجاد کرده است) ولی چون خداوند نعمتهایش را از راه اسباب و علل فرو می ریزد عموم کسانی که معترفند از نعمتهای خداوند برخوردارند آنچنان متوجه عوامل نهائی که ظاهر و مشهودند می شوند که انگار آنها را اصل و مرکز ریزش نعمت می دانند و لذا از توجه لازم و شکرگزاری بدرگاهش که سر منشا هر نعمتی است غافل می شوند ، باین خاطر خدا و معصومین برای جلوگیری از این انحراف در ادعیه و زیارات و دیگر احادیثشان ریز و درشت نعمتها را بخداوند نسبت داده اند تا تلنگری باشد بکسانی که ممکن است به همان عوامل ظاهر و ابتدائی تکیه و اعتماد کنند و از خداوند غافل شوند ، مثلا خداوند در قرآن مرگ و زندگی و هر گونه نعمتی ، حتی صورتگری جنین را در رحم بخود نسبت می دهد ، سراسر دعای عرفه بیان ریز و درشت نعمتهای الهی است که از رگ و مویرگ و مخ و مغز انسان تا دوَران افلاک را بعنوان نعمت و لطف خداوند گوشزد می کند.
  آری ، در قرآن و ادعیه و بقیه ی روایات همه ی آگاهی های لازم برای ایجاد زیرساخت مورد نیاز برای معرفت را در اختیارمان گذاشته اند تا در تهیه ی ابزاری که برای کسب آن لازم است چیزی کم نگذاشته باشند.
پس کسب اعتقادات صحیح و تنظیم  آگاهیمان از نعمتهای الهی یک قسمت مهم از علومیست که زیر ساخت کسب معرفت  محسوب می شود.
زیرساختهای معرفت – ۲ – تزکیه ی نفس
تاکنون گفتیم یکی از زیرساختهای معرفت کسب علم و یقین به اعتقادات صحیح و تنظیم آگاهی هایمان نسبت به نعمتهای الهی است ، اکنون این سوال مطرح است : برای اینکه انسان جزو عارفین محسوب شود (بتواند عمل صالح انجام دهد) اگر به عموم اعتقادات صحیح علم و نیز یقین پیدا کند (“توانائی” انجام عمل صالح را پیدا کند) کافیست؟
ما معتقدیم کافی نیست ، یعنی با وجود “علم” و “یقین” به عقائد صحیح ، باز هم ممکن است انسان “معرفت” نداشته باشد (نتواند عمل صالح انجام دهد)
مثلاً مأمون ” علم ” و ” یقین” داشت که امام رضا علیه السلام امامی از طرف خداوند هستند و واجب است از ایشان اطاعت کند.
 از او بالاتر , غاصبین خلافت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه “علم” و “یقین” به حقانیت ایشان داشتند.
شیطان به وجود و حقانیتِ خداوند “علم” و “یقین” دارد.
سوال : چرا داشتن علم و یقین در این افراد , برایشان در عمل , مفید نبوده و نیست؟
پاسخ : افراد این چنینی به دو گروه تقسیم می شوند ، یک گروه افرادی هستند که بخاطر نداشتن ایمان به آنچه علم و یقین دارند عمل نمی کنند( که مورد بحث ما نیستند) و گروه دوم افرادی هستند که با اینکه به آنچه علم و یقین دارند کشش قلبی دارند( ایمانی دارند) ولی قادر نیستند به آنها عمل کنند ، درباره ی این افراد می گوئیم : عامل اصلی برای انجام هر عملی صفات روحی اوست ، فردی که حسود است ، اگرچه علم و یقین داشته باشد به اینکه فلانی حقش داشتن فلان چیز است ( از عقائد درست اطلاع داشته باشد) ولی صفت حسادتش مانع عملی مطابق با علم و یقینش می شود ، خداوند که می فرماید:
 الانسان علی نفسه بصیره – و لو القی معاذیره ( آیات ۱۴ و ۱۵ سوره ی القیامه)
یک معنایش اینست که اگر چه انسان برای انجام اعمال بدش توجیه می آورد ولی خودش می داند علت کار بدش صفات خودش هست (حق را می داند)
ضروریست : چگونه مثلا برای ایجاد زمینه ی فرود هواپیما و ساختن فرودگاه لازم و ضروریست زمین ناهموار و سست هموار و محکم شود تا آمادگی لازم را برای تحمّل فرود هواپیما داشته باشد ؟ همانطور هم لازم است صفات سست و بی ریشه ی رذائل را از روح بزدائیم که روحمان آنچنان قوی شود تا توان و تحمل انجام اعمالی که موافق با علم و یقینمان است و بخاطر کشش قلبی مایل بانجامش هستیم را بدست آورَد ، پس اگر بخواهیم اعمالمان مطابق با نقشه ی علم و یقینی که بدست آورده ایم شود و بر اساس همان نقشه پیش برود ، ضروریست ابتدا در رفع صفات رذیله بکوشیم .
نتیجه ی مبحث زیر ساختهای معرفت:
آنچه درباره ی زیرساختهای معرفت گفتیم مسیر جاده ای است که منتهی به کسب معرفت می شود و اگر کسی برود منجر بانجام اعمالی که مورد رضایت خداوند است (عمل صالح) می شود ، افرادی مثل مامون و اسلافش و مشابه های او در تاریخ این راه را نرفتند.
 پس کسی که قادر است مطابق علم و یقینی که به عقائد صحیح دارد عمل کند معلومست هم نسبت به آنها دل داده است ( ایمان دارد) و هم صفاتی که مانع انجام عمل صالح است را یا نداشته و یا اگر داشته از خود دور کرده است ، حالا اگر قادر است به تمام آنچه علم و یقین و ایمان دارد عمل کند معلومست هیچ صفت رذیله ای ندارد و اگر به درصدی از آن عمل می کند بهمان نسبت صفت رذیله ندارد.
مثالی البته از افراد بی ایمان:
خداوند در آیه ی ۱۴ سوره ی نمل درباره ی فرعون و قومش که یقین به حقانیت حضرت موسی داشتند ولی در عمل انکار کرده و با او مقابله می کردند (عملشان با علم و یقینی که داشتند منافات داشت) میفرماید :
و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوّا….= در حالی که یقین به معجزات (حضرت موسی) داشتند بخاطر (صفت رذیله ی )خودبرتربینی و ستمگری او را انکار کردند.( آیه ی ۱۴ سوره ی نمل)
پس “عمل صالح” که در قرآن و روایات بسیار مورد توجه و تاکید است نتیجه ی طی مراحلیست که از جاده ی علم ، یقین ، ایمان و ایجاد زیرساختهای ذکر شده می گذرد و به وادی معرفت می رسد.
یعنی معرفت بعد از :
 ۱ – “علم” – “یقین” – “ایمان” به اعتقادات صحیح 
و
 ۲ – “تزکیه نفس”
 محقق می شود.
 لذا هر انسانی لازم و ضروریست برای بهره مندی از مزایای معرفت در کسب آنها تلاش کند.
خلاصه ای از مطالب بخش (۱) ” توضیحی در معنای علم و یقین و ایمان و معرفت و بیان تفاوتشان” :
 عده ای از افراد هستند که بعلل مختلف نسبت به خیلی چیزهائی که باید بدانند (آگاه شوند ، علم پیداکنند) و نیز یقین کنند تا بر اساس آن بتوانند “عمل صالح” انجام دهند بی تفاوتند , این افراد خواسته یا ناخواسته در ردیف “جاهلین” محسوب می شوند .
 – خواسته , یعنی افرادی که می توانسته اند مقدمات انجام عمل صالح را کسب کنند ، یعنی به جاذبه های دین توجه کنند تا نسبت به آنها کشش قلبط پیدا کنند( ایمان آورند) و بعد از آن زیرساختهای ۱ و ۲ را که گفتیم در خود ایجاد کنند.
– نا خواسته ، یعنی کسانی که بخاطر مستضعف بودن (دور بودن از مراکز دین اسلام یا عقب ماندگی های مختلف اجتماعی و فردی) نمی توانسته اند چنین کنند.
خواسته ، جاهل مقصر نامیده می شوند.
و
نا خواسته , جاهل قاصر.
غیر از این افراد ، کسانی هم هستند که بدنبال کسب “علم و آگاهی” و نیز “یقین” نسبت به حقایق می روند و به آنها ایمان می آورند و زیرساختهای ذکر شده را نیز در خود ایجاد می کنند ، این افراد جزو “عارفین” محسوب می شوند (براحتی قادر بانجام عمل صالحند) ولی اگر بدنبال ایمان و نیز زیرساختهای ذکر شده نباشند “جاهلین مقصر” محسوب می شوند ( داشتن علم و آگاهی و یقین منجر به عمل صالح نمی شود) 
شیطان وقتی از علم و یقینش نسبت به خداوند نخواست استفاده کند ( ایمان نیاورد و بدنبال زیر ساختهای ۱ و ۲ نبود) نتوانست عملِ صالحی را که خدا از او خواسته بود انجام دهد و جزو “جاهلین مقصر” قرار گرفت .
 دشمنان اهل بیت علیهم السلام که با وجود علم به فضیلت آنها و یقین به حقانیتشان ( بخاطر عدم ایمان و داشتن صفات رذیله) عَلَمِ مخالفت علیه این عزیزان برپا کردند اگرچه نزد برخی ، دانشمند محسوب شوند با مقیاس و ملاک واقعی “جاهلند”
پس “مومنینی” که می خواهند در مسیر معرفت حرکت کنند ، پس از کسب علم و نیز یقین به حقایق دین (اعتقادات صحیح) باید آنچنان از صفات رذیله دوری کنند تا بتوانند از “علم و یقینشان” استفاده کنند و در ردیف عارفین قرار گیرند.